چگونگی مرگ افراد دلبسته به دنیا از نگاهِ علامه طهرانی

در کتاب «معادشناسی» به قلم حضرت علامه آیت الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی نوشته شده است: «مردن برای این افراد (کسانی که دلبسته ظاهر دنیا شدند و از باطن دنیا غافل) بسیار سخت است. چون یک عمر زندگی کرده و آن عمر، سرمایه‌ی وجودی او بوده و ساعات عمر را برای بدست آوردن امور دنیوی، از مال و جاه و اعتبار مصرف کرده و برای داخل کردن موقعیت و هستی وجودی خود در دل مردم فعالیت نموده و زحمت کشیده، برای اولاد رنج برده و متحمل مشکلات شده، سرمایه‌ای گرد آورده و بدان اعتماد کرده، در سرما و گرما، ایام و ساعات عمر خود را برای بدست آوردن این امور مصرف نموده است؛ خلاصه تمام دوران عمر خود را که منطبق است بر قطعات زمان از سال‌ها و ماه‌ها و روز‌ها و ساعت‌ها و دقیقه‌ها و لحظه ها، برای بدست آوردن این چیز‌ها مصرف کرده است. بنابراین، به هر یک از آن‌ها قهراً محبت پیدا نموده است و هر یک از آن‌ها مانند زنجیری، دل و خواست او را به خود می‌بندد؛ حالا می‌خواهد از دنیا برود، دل خود را متصل به هزاران زنجیر می‌بیند که از هر طرف، او را به این امور دوخته است.

اموال او هر یک دل او را به سوی خود می‌کِشند، دوستان و احباب به سمت خود می‌کِشند، اولاد و زن و عشیره به سمت خود می‌کِشند، آرزو‌های دراز که در خیال خود پروریده و بر اثر توهم و تخیلی، موجودیت تخیلی و موهومی پیدا کرده به سمت خود می‌کِشند؛ و این شخص می‌خواهد برود، حرکت کند، یعنی چه؟ یعنی بار سفر آخرت بندد، وداع کند! رجوعی نیست و حتی دیگر برای یک لحظه، روی این عالم را نمی‌بیند و تمام این اندوخته‌ها و محبوب‌ها و مقصود‌ها به خاک نسیان سپرده می‌شود و حتی در مقابل دیدگان خود می‌بیند عشقی که به بدن خود می‌ورزید و برای خراش پوست دستش به طبیب متوسل می‌شد، باید تمام بدن را در خاک ببیند و طعمه‌ی ماران و موران زمین کند و محل و دفن او، جای آمد و شد خزندگان زیر زمین گردد.

سوراخ‌های بدن او محل رفت و آمد مار‌ها و عقرب‌ها شود و خاک سنگین بر روی پیکر او انباشته گردد و خود در میان آن، تبدیل به خاک و خاکستر شود.

////////

از طرفی هم بر اساس وجدان و عقل حرکت نکرده، راه آخرت را روشن ننموده، با ناموس خدا آشنایی پیدا نکرده، با علوم باطنیه و موجبات تجرد نفس، پیوسته در جنگ و جدال و قهر بوده، از راه عدالت منحرف و به حقوق خود و سایر مردم که نزد مبدأ اصیل عالم، خداوند عزوجل محترمند، تجاوز کرده و در مقام عبودیت خدا نبوده، سر به سجاده‌ی تسلیم و خاکساری در مقابل ظاهرکننده‌ی این مظاهر عجیب و این مناظر شگفت عالم نگذارده، ایثار نکرده، دستگیری از بیچارگان و دردمندان ننموده و با اعمال صالحه، جان خود را به حیات آن عالم زنده نکرده و برای تاریکی‌ها و عقبات و کوره راه‌های طبعی، چراغی نیفروخته است، با این حال و کیفیت می‌خواهد از دنیا برود!

با این مشکلاتی که از هر سو بدو روی آورده و او را احاطه نموده و درهم پیچیده است؛ حیرت زده، خسران زده و زیانکار، با زیان و ندامت و حسرتی که از سر تا قدم او می‌بارد، می‌خواهد کوچ کند. بانگ رحیل زده شده و دیگر وقت درنگ و تدارک نیست.»

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا