آمریکا می‌خواهد از دل مشغولی خود در خاورمیانه بکاهد/ آمریکا هم  خاورمیانه را ول کند، خاورمیانه آمریکا را رها نمی کند

خبرآنلاین ـ جواد مرشدی: روز جمعه (پنج‌شنبه شب به وقت محلی) بود که دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده در حاشیه دیدار با رهبران کشورهای آسیای میانه پس از گفتگوی تلفنی با بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی و قاسم جومارت توکایف، رئیس جمهور قزاقستان از پیوستن قزاقستان به «پیمان ابراهیم» خبر داد.
ترامپ در رسانه اجتماعی تروث سوشال نوشت: «ما به زودی مراسم امضای این توافق‌نامه را برای رسمی شدن آن اعلام خواهیم کرد و کشورهای بسیار بیشتری در تلاشند تا به این باشگاه بپیوندند.»
به نظر می‌رسد پس از برقراری آتش‌بس در غزه، مجدداً ترامپ و اسرائیل در صدد راه‌اندازی موج دوم به رسمیت شناختن اسرائیل توسط کشورهای منطقه هستند. طرحی که در دور اول ریاست جمهوری ترامپ کلید خورد و تاکنون از میان ۲۲ کشور عربی تنها ۶ کشور اسرائیل را به رسمیت می‌شناسند.

پایگاه خبری آکسیوس نیز در این‌باره نوشت که رئیس‌جمهور آمریکا امیدوار است کشورهای عربی و مسلمان بیشتری به این توافق بپیوندند، اما مساله عربستان همچنان در ابهام است و نمی‌توان چندان امیدوار بود که سعودی پیوستن به این توافق را بپذیرد.
با در نظر داشتن اینکه قزاقستان در حال حاضر روابط دیپلماتیک و اقتصادی کاملی با رژیم صهیونیستی دارد، از این‌رو برخی کارشناسان معتقدند شاید بتوان این الحاق را اقدامی نمادین دانست.
از سوی دیگر حماس نیز در بیانیه‌ای این اقدام را محکوم کرد.
خبرگزاری «خبرآنلاین» جهانبخش ایزدی، کارشناس مسائل بین‌الملل، به بررسی فرآیند تحقق این پیمان پرداخته است.
*** آیا فرآیند پیمان‌های ابراهیم از سال ۲۰۲۰ تا امروز موفق بوده و باعث ادغام بیشتر اسرائیل در منطقه شده است؟
همانطور که خودتان اشاره کردید، پیمان ابراهیم از سال ۲۰۲۰ شروع شد و در بادی امر چند کشور عربی از جمله سودان، مراکش، بحرین، امارات و غیره به آن پیوستند. به عبارتی می‌توان گفت تقریباً به عنوان یک امر بنیادین در منطقه جانمایی شد و هیچ وقت به کنار نرفت و متوقف نشد. منتها به‌طور طبیعی بعضی موانع و روابط شکل می‌گیرد که مانع از پیشبرد طرح‌ها می‌شود.
نکته دوم اینکه خاورمیانه (که حالا ما از آن تلقی غرب آسیا داریم) در واقع به تعبیر خانم آلبرایت، وزیر خارجه اسبق آمریکا، با درازی تاریخ و کمبود جغرافیا مواجه است؛ به همین خاطر تلاطم‌های سیاسی، جمعیتی و هویتی در منطقه بسیار بالاست؛ تلاطم‌هایی که از قدیم بوده و ادامه نیز خواهد داشت. این از نظر پویایی‌های محیطی و تحلیل روایی مسائل خیلی مهم است.
نکته سوم نقش آمریکا در این پیمان و پیمان‌های مشابه است که باید به دقت مورد توجه قرار گیرد. شاید آمریکایی‌ها بیش از هر زمان دیگری مایل هستند که به سایر ابعاد رهبری خودشان در جهان بپردازند و کمتر در زیر مشتقات و مشکلات خاورمیانه قرار گیرند. اما به هر حال، به تعبیر دنیس راس اگر آمریکا هم خاورمیانه را ول کند، خاورمیانه آمریکا را رها نمی‌کند. در واقع آن ضرب‌المثل تاریخی خودمان را طراحی می‌کند که: «آش کشک خاله است». این موارد از نظر مطالعات بنیادی برای تحلیل خاورمیانه به نظر من خیلی مهم هستند.
*** تاثیر جنگ دوازده روزه را در خصوص پیشبرد این توافق چگونه ارزیابی می‌کنید؟
جنگ دوازده روزه میان اسرائیل و جمهوری اسلامی نقطه عطف دیگری در تحولات اخیر بود. این جنگ نه تنها بازتابی از رقابت تاریخی و ایدئولوژیک دو بازیگر متخاصم بود بلکه نشانه‌ای از گذار ساختاری در نظم امنیتی خاورمیانه هم به شمار می‌رود. به همین خاطر، پویایی‌های محیطی در واقع به ما نشان می‌دهد که بدون توجه به این عناصر و اینکه از منظر بازیگری کشورهای دیگری هم وارد حوزه بازیگری شده‌اند متصور نیست؛ مثل عربستان و ترکیه که در کنار ایران و اسرائیل می‌شوند چهار قدرت اصلی در حال رقابت در منطقه.
نکته‌ای که اینجا به نظرم خیلی مهم است این است که در این جنگ دوازده روزه، بازیگران فرامنطقه‌ای فارغ از آمریکا (که خودش سوژه هسته‌ای را داشت و پیوسته از نظر تبلیغاتی و اطلاعاتی و راهبردی کنار اسرائیل است) تبدیل به یک رویداد بین‌المللی و فرامنطقه‌ای نشد. نه قدرت‌های منطقه‌ای و نه حتی روسیه و چین درگیر شدند و نه حتی فراتر از آن گروه‌های موسوم به مقاومت. بنابراین جنگی بود بین دو کشور که تحولات خودش را داشت. آخرین نکته اینکه این جنگی که شروع شد در واقع بازتاب تلاقی سه سطح از تعارض بود: رقابت هویتی و ایدئولوژیک میان ایران و اسرائیل، رقابت ژئوپولیتیک بر سر نفوذ بین کشورها و رقابت تکنولوژیک و نظامی پیرامون تسلیحات راهبردی و توان بازدارندگی.
این نکته نشان می‌دهد که خاورمیانه وارد حوزه جدیدی از تحولات شده است و ما نمی‌توانیم حوادث مثلاً قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و جنگ دوازده روزه ۲۰۲۵ را منها کنیم و بعد به شکل کلاسیک به تحلیل حوادث خاورمیانه بپردازیم. مسئله پیمان ابراهیم الان در این چارچوب جدید معنا پیدا می‌کند. ما الان در منطقه با بازیگر تقریباً چغر، بازیگر صلح، بازیگر تحمیلی به نام اسرائیل مواجه هستیم که ابزارهای نظامی کلاسیک را برای مواجهه با هر تحولی در اطراف محیط پیرامون خودش دارد. کشورهای دیگر در این حد از بازدارندگی قرار ندارند. ممکن است مثلاً در ابعاد دیگری مثل نفوذ، قدرت اقتصادی یا ابعاد ژئوپولیتیکی قوی‌تر باشند ولی به هر حال از نظر قدرت بازدارندگی در اعداد اسرائیل نیستند.
از طرف دیگر این کشورها در کنار هم نیز نیستند که بتوانند درمقابل اسرائیل مواجه شوند. آمریکایی‌ها با توجه به این نکاتی که گفته شد دنبال این هستند که اسرائیل را در منطقه تثبیت کنند.راه این تثبیت این است که اولاً مخاطرات پیرامونی را کاهش دهند، ثانیاً به‌صورت ایجابی قدرت، وجود و ماهیت اسرائیل را در منطقه نهادینه کنند. به همین خاطر در مرحله بعدی بنا است سایر کشورها هم به این پیمان بپیوندند تا این بستری را که طراحی کرده‌اند هموار شود و اسرائیل به عنوان یک رقیب، نه یک کشور، در منطقه به رسمیت شناخته شود و مشروعیت کسب کند.

*** شما به پیوستن کشورها اشاره داشتید. اقدام قزاقستان در پیوستن به این توافق چه تاثیری در این روند دارد؟
ببینید، خود کشورهای منطقه یک وضعیت را تداعی می‌کنند؛ یعنی مثلاً عربستان، سوریه، لبنان، ترکیه، ایران و غیره، اما کشورهای فرامنطقه‌ای وضعیت دیگری دارند. ارزیابی آن‌ها این است که این کشورهای منطقه پشتیبانان فرامنطقه‌ای دارند و آن هم عمق جهان اسلام است. نه فقط قزاقستان و کشورهای آسیای مرکزی، بلکه غول‌های آسیایی مثل اندونزی، پاکستان، بنگلادش و مالزی نیز عقبه جهان اسلام تلقی می‌شوند. اگر دقت کنید، هدف نهایی این است که بعد از اینکه این کشورها عضو پیمان ابراهیم شدند، آن‌ها هم به‌طور اتوماتیک به این مسئله می‌پیوندند. بنابراین اسرائیل حتی فرای منطقه هم رسمیت پیدا می‌کند و مشروعیت می‌یابد.
*** چرا اسرائیل و آمریکا تمایل دارند نفوذ خودشان را در آسیای میانه توسعه دهند؟
من این را اصولاً جدای از پروژه منطقه نمی‌بینم. به نظر من اولویت اصلی آمریکا و اسرائیل در حال حاضر خود منطقه است و با هر کدام از کشورهای منطقه یک بازی خاص دارند. شما ببینید مثلاً سوریه را چطوری دارند مدیریت می‌کنند. باز برمی‌گردم به آن تنظیمات اصلی بحث که از حیث نظری، در واقع ما فضایی را داریم در منطقه می‌بینیم که یک نظم مبتنی بر بازدارندگی کلاسیک دارد تبدیل می‌شود به نظم مبتنی بر رقابت شبکه‌ای. یعنی در نظم جدید که همین نظم شبکه‌ای است، قدرت دیگر صرفاً نظامی نیست بلکه شبکه‌ای از نفوذ، ابزارهای رسانه‌ای، نفوذ اقتصادی، تعاملات فناورانه و غیره است که وضعیت را تعیین می‌کند. اگر دقت کرده باشید همه این ابعاد در منطقه در حال پردازش است.
***خُب در این بین نقش عربستان بعنوان مهد جهان اسلام چه می‌شود؟
هوای منطقه هنوز ابری و تقریباً مه‌آلود است، یعنی کشورهایی مثل عربستان و این‌ها هنوز نمی‌دانند واقعاً اسرائیل چه برنامه‌هایی در منطقه دارد و خصوصاً اینکه اعتماد آن‌ها بعد از حمله به قطر کمتر شده است. به همین خاطر برنامه آن‌ها این است که اگر اینجا زمین صُلب و سخت است و می‌توان گفت وجبی جلو می‌روند، هیچ اشکالی ندارد بروند عقبه جهان اسلام را نشانه بروند. ببینید اگر پیوستن به پیمان ابراهیم توسط یک کشور غیرمسلمان بود، در واقع هیچ حسی را برنمی‌انگیخت؛ ولی وقتی کشور مسلمان به این می‌پیوندد، نشان‌دهنده این است که این پیمان فرامنطقه‌ای، راهبردی، فراایدئولوژیکی و فرااستراتژیکی است. به همین خاطر حوزه آسیای مرکزی و قفقاز و جاهای دیگر هم در عداد همین تفکر معنا پیدا می‌کند. از نظر اصولی هم اگر بخواهیم نگاه کنیم می‌بینیم الان اسرائیل با جمهوری آذربایجان و ترکمنستان رابطه دارد، حالا با قزاقستان و کشورهای دیگر هم همین‌طور. این تعمیق روابط به مشروعیت اسرائیل و تثبیت موجودیت او کمک بیشتری می‌کند و آن طرف هم آمریکا به عنوان مهم‌ترین حامی اسرائیل با دغدغه و دل‌مشغولی کمتری همراه است.
۲۱۲/۴۲

منبع: خبر آنلاین

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا