داستان نقش بستن «چوگان» استاد فرشچیان روی اسکناس ملی

یکم: معروف است که در ایرانِ روزگار ساسانی، پادشاهان و پهلوانان، در عرصهی چوگان، قدرت و چابکیشان را به رخ میکشیدند. صدها سال گذشت و در روزگار صفوی، میدانِ نقشجهان، شد قلب تپندهی شور و شیداییِ چوگان…
و صدها سال دیگر گذشت تا هنرمندی مینو سرشت، از همان خاک، اصفهانِ نقشِجهان، عزم به رخ کشیدن صلابت و شکوه قلمش در عرصهی چوگان هنر را کرد و شاهکار «چوگان» بر اسکناس ملی نقش بست و نگارخانهای شد به وسعت ایران…
افسوس که دستِ اجل کوسِ رحلت کوبید و استاد محمود فرشچیان را از ما دریغ کرد که به قول عالیجناب سعدی:
نه آن دریغ که هرگز به دَر رَوَد از دل
نه آن حدیث که هرگز بُرون شود از یاد
این جای خالیِ، تا همیشه در گلستان فرهنگ و هنر ایران و در دلِ هر ایرانیِ هنر دوستی، خالی خواهد ماند.
دوم: هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جَریدهٔ عالم دوامِ ما
مرد صاحب هنر جاودانه است. فرشچیان بزرگ دیده از جهان فانی فروبست اما گنجینهی آثارش تا همیشه برای ما و جهانیان به یادگار میماند، و مگر جاودانگی چیست جز این؟
طُرفه اینکه حالا در کنار کجینهی آثار استاد؛ «پنجمین روز آفرینش»، «ستایش پروردگار»، «مولود کعبه»، «ضامن آهو» و «شمس و مولانا» هر ایرانی میتواند شاهکار «چوگان» را روی پول ملی کشورش ببیند و برای خودش داشته باشد. آنان که هنر میشناسند قدرِ این گوهر را خوب میدانند و تا همیشه قدردان مسبب این اتفاق فرخنده خواهند بود. مردی هنرشناس و روشن ضمیر، که سالها تلاش کرد تا مسبب نقش بستن «چوگان» بر اسکناس ملی باشد، سید محمود احمدی…
سوم: در طول تاریخ بلند بالای ایران کهن، کم نیستند بزرگمردانی که با صرف عمر و اعتبار و آبروی خویش، برای حفظ و پاسداشت گنجینههای فرهنگ و هنر ایرانی مجاهدت کردهاند.
مثالش حکایت عالیجناب سعدی است که در خزان یاس و ناامیدی بود و روزها زبان در کام داشته و قلم در قلمدان و مصلحت چنان دانسته که در نشیمن عزلت نشیند و دامن صحبت فراهم چیند و دیگر پریشان نگوید. تا اینکه یاری شفیق از رای و عزم او با خبر شده و در دامنش آویخته میگوید: خلاف راه صواب است و نقض رای الوالالباب، ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام.
تلاش و پیگیری مجدانهی جناب آقای سید محمود احمدی در قامت «دبیر کل وقت بانک مرکزی»، برای ثبت اثری از استاد فرشچیان بر بومِ ماندگار پول ملی، یادآور اصرار و ابرام آن یار موافق و دوست صادق سعدی است که باید پس از قرنها منتدارش باشیم که هر دو پای مبارک در یک نعلین کرد و گفت: به عزت عظیم و صحبت قدیم که دم برنیارم و قدم برندارم مگر آن که سخن گفته شود به عادت مالوف و طریق معروف! و اینگونه سعدی شیرینسخن، ما را میهمان گلستان کرد. اگر نبود اصرار آن یار همنفس، بسا که امروز از نعمت «گلستان» بی بهره بودیم و اگر نبود ابرام آقای سید محمود احمدی، بسا که امروز اسکناسی آراسته به هنر استاد فرشچیان را در دست نداشتیم.
از طرف یکایک ایرانیان هنر دوست و دلدادهی فرهنگ این سرزمین؛ قدردانی صادقانهمان را نثار آن یار موافق سعدی و همچنین جناب سید محمود احمدی میکنیم، و البته تمام آنان که نقشی چنین پوشیده اما درخشان در تاریخ فرهنگ و هنر ایران بر عهده داشتهاند.
223223





