بشار اسد از بهار دمشق تا سقوط پاییزی؛ پسری که راه پدر را نرفت
زینب اسماعیلی: بشار اسد که دمشق را بعد از بیش از دو دهه بحران، به مخالفان مسلحش واگذار کرد چگونه به این سمت رسیده بود؟ برای تصدی سمت ریاست جمهوری حتی در قانون اساسی سوریه دستکاری شد. روایت این اتفاق تاریخی را بخوانید:
حافظ اسد در شرایطی سوریه را به پسرش واگذار کرد که ریاست جمهوری بیش از سی سالهای را پشت سر گذاشتهبود. به عبارتی دیگر پستی انتخابی مانند ریاست جمهوری به سمتی مادام العمر در یک کشور بحرانزده تبدیل میشود.
اما بشار اسد تا رسیدن به ریاست جمهوری، گویی همیشه پرنده شانس روی شانهاش بود. برادر کوچکتری بود که گویا قرار خانوادگی این بود که با سیاست آمیخته نشود اما وقتی باسل برادر بزرگتر در تصادفی عجیب کشته شد، بشار گزینه جایگزین پدر برای ادامه میراث خانوادگی شد. ادامه موروثی همان سمتی که در همه جای دنیا یک پست انتخابی است از پدر خلبان به پسر چشم پزشک رسید. پسری که حتی از حداقل سن ریاست جمهوری هم جوانتر بود. اما در چند دهه اخیر علاقه شگرفی برای ظاهرسازی قانونی ایجاد شده است؛ قانون اساسی اصلاح شد یا بهتر بگوییم قانون اساسی را با ریاست جمهوری بشار ۳۴ ساله تطبیق دادند و او رییس جمهور شد.
قانون پدر را برداشت
بشار جوان به ظاهر سمت خود را خوب آغازکرد، زمینه های بهار دمشق را کلید زد؛ از دادن آزادی عمل به فعالان مذهبی گرفته تا لغو قانون ممنوعیت از حجاب در مدارس. یعنی قانونی که پدر گذاشته بود را پسر برداشت.
بشار جوان تدریس اجباری آموزش نظامی را دانشگاه ها حذف کرد، مجوز انتشار اولین نشریه غیردولتی را داد و تاسیسی بانک خصوصی . به قولی تلاش برای خروج از اقتصاد سوسیالیستی پدر به سمت اقتصاد آزاد. اما حزب بعث مخالف بود. آنقدر مخالفت عناصر اصلی حزب بعث ادامه یافت تا تقریبا اصلاحات متوقف شد.
کشاورزی سوریه که بخش مهمی از اقتصاد سوریه را تشکیل میداد تقریبا رو به صفر میرفت. کم آبی و خشکسالی که در کمین کل منطقه است سوریه را زودتر بلعید چه آنکه سدهای ترکیه هم کار خود را کرده بود. اختلال در تجارت خارجی از سوریه ای که به رسم فنیقیها به تجارت مشغول بودند واردکننده هایی صرف ساخته بود، چیزی شبیه ایران که در معبر تاریخی راه ابریشم و تجارت از شرق به غرب بود اما الان وارد کننده بزرگ شیر مرغ تا جان آدمیزاد از چین شده است. یقه چرکها که پیشتر گرایش کمونیستی داشتند، معترض بودند. بیکاری و فقر سوریه را در نوردید. تا محمد بوعزیزی از همان درد مشابه خود را کنار گاریاش آتش زد. بهار عربی استارت خورد. تونس، مصر، لیبی و یمن تکان خورند اما در سوریه دو پسر بچه در شهر درعا شعارهایی روی دیوار نوشتند.شعارهایی که آتش چند صد سال دیکتاتوری و خشم را برافروخت. عاطف نجیب مسول امنیتی شهر درعا، کودکان دیوار نویس را دستگیر کرده و شکنجه کرد آن چنان که بچه ها زیر شکنجه مردند. خانواده ها بی خبر از آنچه بر سر بچه ها آمده، پیگیر وضعیت شده و حالا نوبت مادران بوده که مورد توهین واقع شدند و حجابشان از سر برداشته شد. شیخ محل که طبق عرف جایگاه مهمی داشته برای وساطت آمد و دستارش را روی میز عاطف نجیب گذاشت که دستارم بماند و بچه ها را بدهید. اما فرمانده نظامی به خانواده کودکان گفت که شما جوانید بروید و دوباره اقدام به فرزندآوری کنید.
آتش سال ۲۰۱۱ از همین شهر درعا از سر گرفته شد.
آتش درعا اما خاموش نشد بی احترامی به شیخ ،تظاهرات بزرگ مردمی را به دنبال داشت. آنچنان که مردم به نیروهای امنیتی حمله کردند. ۱۸ مارس ۲۰۱۱ نیروای امنیتی به تجمع معترضان در مسجد عمری حمله کردند و دو نفر از معترضان کشته شدند.ناآرامی و اعتراض گسترده شد ولی از ابتدا شکل طایفهای و مذهبی داشت. آنچنان که از ابتدا سنیها نسبت به شیعیان و علویان معترض شدند.معترضان در منطقهالزهار در شهر حمص ، سی دختر شیعه را به اسارت گرفتند و آنها را به صورت برده و عریان در یکی از مناطق سلفیان چرخاندند.
۳۱۱۳۱۴
منبع: خبر آنلاین