سیل مهاجرت از افغانستان بار سنگینی بر دوش کشور گذاشته است/در مناسبات خارجی با یک مشکل مهم مواجه هستیم
زینب اسماعیلی: سیدعلی موجانی به داشتن نگاهی تاریخی در بین دیپلماتها معرف است. او مسایل پیشروی سیاستخارجی را نیز با نگریستن به گذشته تحلیل میکند. این دیپلمات معتقد است باید از سوابق و دستاوردهای گذشته در حوزه سیاستخارجی بهره گرفت و دستاوردهای جدید آفرید. او معتقد است نمونه برخورد همه جناحها و گروههای متفاوت با عملیات وعده صادق یک نمونه خوب است. موجانی تاکید دارد که «ما باید از تلاشی که در سیاست خارجی ایران در سه دههی گذشتهی ایران صورت گرفته، فصل مشترک بگیریم.»
به نظر شما مهمترین مساله سیاست خارجی که پیش روی دولت پزشکیان است چه خواهد بود؟
مهمترین مسالهی سیاست خارجی به نظر من تنسیق و تنظیم امور سازمان سیاست خارجی است. این به این معنا نیست که وزارت خارجه را به عنوان مجری سیاست خارجی در نظر بگیریم بلکه باید مجموعهی ارکانی که میتوانند بر جریان سیاست خارجی ملی جمهوری اسلامی ایران اثر گذار باشند را در نظر بگیریم و یک شورا یا اجماعی به وجود بیاوریم که به همافزایی اثرگذار این گونه سازمانها و نهادها و شبکههای مکمل کمک کنند. طبیعتا رسانه بخش عمدهای از این روند خواهد بود. برنامهی سیاستگذاری عمومی که میتواند اجرا شود، بخش دیگری است. نوع نگاه حاکمیتی ما به مسالهی ژئوپلتیک ایران در سه دههی اخیر -یعنی بعد از پایان جنگ- عنصر دیگری است.
شما معتقدید اکنون در امور مربوط به سیاست خارجی ما موازی کاری یا تشتت وجود دارد؟
نمیشود گفت تشتت وجود دارد. به نوعی عدم شناخت و عدم آگاهی متوازن از پدیدههای اثرگذار در مناسبات خارجی ایران مشهود هست. دومین مساله این است که دولت جدید بتواند سیاست خارجی خود را در استمرار روند سی و چند سالهی اخیر که طی آن سعی کردهایم مواضع روشنتر و سرمایهگذاری بیشتری بر مبحث دیپلماسی داشتهباشیم؛ تنظیم کند. به این صورت که نه بخشی از حافظهی تاریخی ما حذف شود نه بخشی از جغرافیای اثربخش نادیده گرفتهشود نه بخشی از اهرمهای قابل بهرهبرداری بلا اثر شود. ما چگونه میتوانیم توازنی در سیاستخارجی خود داشته باشیم که در درون آن میان ظرف منطقه، محیط جهان اسلام، جغرافیای تمدنی خودمان و مسائل کلانتر مثل موضوعات بینالمللی که در سازمانهای بینالمللی دنبال میشود یا روابط فراقارهای بتوانیم تجانسی را برقرار کنیم. جهتگیری سیاست خارجی به یک جغرافیای خاص حتما ما را از ظرفیتهای نهفته و ذاتی ایران دور میکند. ایران کشوری است که قابلیتهای بزرگ فرامرزی دارد. ایران در سه حوزهی تمدنی بزرگ قرار دارد و جغرافیای فرهنگی و تمدنی ایران اثر بخشی دارد که اگر به استخدام در بیاید توسط نگاه فرهنگی و نگاه اجتماعی میتواند یک جنبش تازه ایجاد کند. سه سال است که در همسایگی ما هیچ انتخاباتی اتفاق نیفتاده است و زنان در این کشور همسایهی ما هیچ حضوری ندارند. برای اولین بار بعد از سهسال در حاکمیتی که مسالهی انتخابات و زنان برای آن سوژهی اصلی جهان شده، شما شاهد هستید ولو در چند نقطهی خاص، تعدادی از زنان ایرانی که همسر افغانستانی دارند و تابعیت ایرانی خود را حفظ کردهاند، رای میدهند. این از نگاه سی و چند میلیون انسان در این حوزه، پدیدهی شگفتانگیزی است. شاید تعداد آرای زنانی که در این کشور همسایهی ما استخراج شد از چند صد تجاوز نکند اما اثر اجتماعیاش در تغییر نگاه یک جامعه و افزایش سطح انتظارات جامعه که اتفاقا یگانگی زبانی، مذهبی، تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی با ما دارد بینهایت قابل تامل است. اینها پدیدههایی است که در لحظه دیده نمیشود اما در فرایند زمان به آنها خواهیم رسید.
یکی از مسائلی که در مناظرات قبل از انتخابات و در میزگردها در حوزهی سیاست خارجی بسیار به آن پرداخته میشد موضوع رفع تحریمها و بازگشت به مسیر مذاکره برای رفع تحریمها بود. همراهی آقای ظریف با آقای پزشکیان هم در ذهن این تصور را ایجاد میکند که مذاکرات در دستور کار دولت خواهد بود. به نظر شما بازگشت به میز مذاکره شدنی است؟ در جهانی که به برجام دست یافتیم تا امروز به شکل گستردهای تغییر کرده؛ بازگشت به میز مذاکره چطور ممکن است؟
به دو نکته باید توجه کرد. ما در فضای انتخابات کلیپی را دیدیم از پسری که پدر را بر کول گرفته بود و میبرد و جملهی اصلیاش این بود که ما عزت ایران را میخواهیم. تمام تلاش برای رفع تحریمها، ایفای نقش بینالمللی ایران، اثرگذاری ایران بر روندهای منطقهای به لحاظ کریدورهای ترانزیتی به لحاظ استخراج منابع و … همه در همان جمله، خلاصه میشود. مردم ایران حاضر شدند که بار بزرگی را برای عزت ایران بر کول بکشند و امروز این مسیر واحدی است که در تمام این دو دههی اخیر آزموده شدهاست. آرام آرام حس میکنیم باورمندی به این احساس و اجماع در بستر جامعه شکل گرفتهاست. من نمیتوانم از طرف تمام مردم کشورم نظر بدهم اما میتوانم این نشانهها را تشخیص بدهم که این حس عزتمندی ایران و ایرانی یک خواستهی فراگیر است که در هیچکدام از این جریانهای سیاسی که در انتخابات هم با هم مناظره و مباحثه داشتند، نادیده گرفته نشده بود. امروز همان عزت میتواند فصل مشترک بسیاری از تفاهمات در سیاستداخلی باشد. من آرزو دارم ما در این مسیر حرکت بکنیم.
اما در مورد مقایسهی زمانی به درستی گفتید که بین شرایط فعلی و شرایطی که به برجام منتهی شد جهان بسیار تغییر کرده و اتفاقات بزرگی افتاده است. ما در آن زمان جنگی بین روسیه و اروپا نداشتیم. ما در آن زمان نگاه چین را در یک مسیر همگرایی با مجموعهی کشورهای پنج به اضافهی یک میدیدیم. ما آن روز سیاست آمریکا را یک سیاست متفاوت از سیاست امروز که یک سیاست بلاوزنی است، میدیدیم. ما آنروز با برگزیت در اروپا روبهرو نبودیم و سه کشور اروپایی در کنار هم حرکت میکردند. الان با در نظرگرفتن هرکدام از این عوامل، مسیر گفتوگو هم تغییر خواهد کرد. هنرمندی ما این است که بتوانیم با شناخت دقیق جغرافیای سیاسی که قرار است بستر مذاکرات باشد و تحولاتی که اتفاق افتاده است خود را در قفس و تنگنای دوران مذاکراتی دههی گذشته قرار ندهیم. از طرف دیگر ما هم ظرفیتهای تازهای پیدا کردیم. ما برای اولین توانستیم قدرت دفاع آفندی خودمان را در بالاتر از حدود جغرافیای سیاسی خود نشان بدهیم و بزرگترین دشمن منطقهای ایران که تمام هدفش نابودی ایران بوده امروز در زمین با حزبالله و حماس درگیر است. در دریا با حوثیهای یمنی درگیر است و در آسمانش هم از آن امنیت مورد انتظار برخوردار نیست و در قعر جامعهی خود هم انتظارات و خواستهها شدت پیدا کردند. این شرایط ما را در جایگاهی متفاوت نسبت به دورهی قبل قرار خواهد داد. هنرمندی برای شناخت این وضعیت و بسته به برخی از تحولات مثل انتخاباتی که در اروپا شاهدش بودیم و اثرگذاری آن بر انتظارات و خواست جامعهی اروپایی و انتخابات آمریکا نیز قابل محاسبه است.
اگر از کمی دورتر به مساله نگاه کنیم، در هشت سال دولت آقای روحانی ما با وضعیتی روبهرو شدیم که سیاستخارجی به یک منازعهی داخلی تبدیل شد که همچنان پس لرزهها و تک خمپارههاش را در مناظرات اخیر نیز دیدیم. از سوی دیگر آقای پزشکیان از وفاق ملی صحبت میکنند. چگونه میشود الان به این نقطه رسید که عزت ایران از آن منتج بشود؟
ما باید از تلاشی که در سیاست خارجی ایران در سه دههی گذشتهی ایران صورت گرفته، فصل مشترک بگیریم. ما نمیتوانیم نادیده بگیریم که در هر دورهای ما دستاوردها و توفیقاتی داشتیم و با مسائل و چالشهایی نیز روبهرو بودیم. با وجود اینکه همهی دولتها معتقد بودند که سیاست خارجی در کلان حاکمیت و در مراجع بالا دستی تعریف میشود ما متاسفانه نتوانستیم این ادراک را در بستر جامعه ترویج بدهیم. لذا رسانهها و افرادی که صاحب نظر بودند تلاش کردند نظراتی بدهند که در عرض همدیگر قرار گرفت و این اتفاق باعث شد ما فکر کنیم که زد و خوردی در سطوح بالادستی در حال انجام است. اتفاق مهمی مثل عملیات وعدهی صادق با حمایت همهی جناحهای سیاسی اتفاق افتاد. این نشان میدهد که اگر قرار باشد عزم ملی صورت بگیرد از کف جامعه تا سطوح حاکمیتی یک نگاه دارند -با همهی تنوعی که در جامعه وجود دارد- ما نمونههای دیگری را هم میتوانیم مثال بزنیم هم میتوانیم بیافرینیم. بهعنوان مثال در حوزهی منطقه با سیاستهای شهید امیرعبداللهیان برای تنظیم روابط ایران با کشورهای همسایه گامهای خوبی برداشته شد، البته مسائلی هم وجود داشت. مثلا در مورد پاکستان سیاست عمران خان در نزدیکی به روسیه یک تغییر در موازنهی قدرت داخلی آن کشور به وجود آورد. یا سیاست ترکیه بعد از انتخابات یا تحولاتی که درقفقاز جنوبی اتفاق افتاد. کوششها در مسیر سیاست همسایگی باید بهعنوان یک نقطهی اتکا و یک ایستگاه عملیاتی در دستور ساختار پیشروی مسوول سیاست خارجی قرار بگیرد و بر اساس آن یک فرمول اجرایی داشته باشد تا بتواند ضعفها و مشکلات خود را پیدا و ترمیم کند و از این منطقه پیام خود را استمرار ببخشد.
اما اگر کلا محیط منطقهای را نادیده بگیریم و به دنبال تصورات فرا منطقهای و بازی در بازیهای بزرگ باشیم باید بپرسیم که نمایندهی چه چیز خواهیم بود؟ نمایندهی جغرافیای یک میلیون و ۶۰۰هزار کیلومتری ایران؟ یا نمایندهی جهان ایرانی هستیم که در اتصال و ارتباط با ما هست. ما برای بازی بزرگ نیاز به ظرفیتسازی بزرگی داریم. ما باید همفرهنگها، همنژادها و همزبانهای خود را همراه کنیم. این مساله نیاز به کوشش زیادی در منطقه دارد.
انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در پیش است و خیلی از تحلیلگران حوزهی سیاست خارجی نگران روی کارآمدن دوبارهی ترامپ و آنچیزی هستند که میتواند بازی ایران را بر هم بزند. شما پس از پایان دوره ترامپ در مصاحبهای به این نکته اشاره کردید که عملکرد او مثل یک میراث و طرز تفکر در جهان ادامه خواهد یافت. در بزنگاه فعلی چه نگرانیهایی در مورد انتخابات آمریکا دارید؟
واقعیت عینی را باید مد نظر قرار بدهیم. آیا سیاست دولت آقای بایدن استمرار دولت آقای اوباما بود؟ عملا خیر. هیچ الزامی وجود ندارد که ما تصور کنیم سیاست چهار سالهی آقای ترامپ اگر به قدرت برگردد به همان شکل ادامه پیدا بکند. در آمریکا اتاق فکرهای فراوانی هست که در دوران فاصله گرفتن از قدرت، به مطالعه و بررسی رفتارهای خود نیز توجه میکنند. از سوی دیگر فاکتورهای زمینی مثل تغییرات در مواضع دولتها اعتبار و وزن منطقهها در این چهار سال اخیر تغییرات فراوانی پیدا کرده است. فرض کنید که آقای ترامپ به قدرت میرسد. بله آقای ترامپ یک کارنامهی ناتمام دارد. حتما هدف خود را از نظر دور نخواهدکرد اما در اجرای آن هدف، دچار تغییرات اساسی به لحاظ برنامهای خواهد بود. وقتی شما برنامهی تازهای را پیش رو قرار میدهید چون زمین بازی تغییر کرده و محیط عوض شده چه بسا نتیجهای را به دست بیاورید که الزاما مطلوب یا نامطلوب نباشد.
اما فرض کنید که آقای ترامپ آمده و دوست دارد بر اساس همان گفتمان گذشتهی خود یعنی فشار حداکثری و گرفتن امتیاز بخواهد سیاستخارجی خود را در منطقه پیش ببرد. بیش از همه، تهدیدش متوجه متحدان سابقش خواهد بود. یعنی کشورهایی که در دوران اول آقای ترامپ کوشش داشتند در اتحاد و توازن با روابط منطقهای آقای ترامپ همراهی نشان بدهند اولین ایستگاهی هستند که ترامپ میخواهد از آنها بهره برداری کند. خیلی از همسایگان ما به دلیل منابع مالی فراوانی که از انرژی و تبادلات ترانزیتی به دست آوردند امروز بانکهای پر پولی هستند که اقتصاد آمریکا برای به حرکت درآمدن به جذب منابع آنها نیاز دارد. پس روی آنها فشار خواهد آمد.
یک واقعیت اساسی را هم باید در نظر گرفت، جغرافیای منطقهی ما نسبت به زمان آقای ترامپ تغییر کرده است. ما با شرایط تازهای به لحاظ انسانی روبهرو هستیم. بسیاری از برنامههای توسعهای همسایگان ما در جنوب خلیج فارس به دلیل مشکل عدم توسعهی اجتماعی کشورهایشان با تاخیر، اجرا میشود و آنها آسیبپذیر هستند. اگر سیاستخارجی آمریکا فشار بیش از حدی وارد کند، موجب فروپاشی قدرتهای سیاسی درون آن جوامع خواهدشد و با یک بحران فراگیر منطقهای روبهرو میشود. عین این وضعیت در روسیه اتفاق افتاده است. روسیه به عنوان رقیب آمریکا امروز به دلیل درگیر شدن در اوکراین ظرفیتهای محدودتری برای بازیهای بزرگ دارد. لذا ناچار است که نوعی تنش در جغرافیایی که آمریکا در آن حضور دارد؛ ایجاد کند، تنشی که میتواند نیابتی باشد. این تنش میتواند در خاورمیانه، افغانستان،پاکستان، آسیای میانه، شبه قاره اتفاق بیافتد.
ما باید توجه کنیم که مجموعهی این تغییرات از طریق اتاقهای فکر مورد بررسی قرار گرفته و الزامی وجود ندارد که همان دکترین سابق را پیش بگیرد و شاید رویکرد متفاوتی را ارائه کند و اگر نشانههای آنرا خوب تشخیص بدهیم، ایران بهعنوان کشوری که زیرساختهای مستقلتری دارد و به دلیل تحریمها کمتر در نظامهای اقتصاد بینالمللی تنیده شده که بخواهد در تنشهای بینالمللی به مقدار زیاد آسیبپذیر باشد. ایران نشان داده که در مستقل بودن و تحکیم زیرساختهای خود زیربار تحریمها موفق است. یکی از نشانههای موفقیت این است که با سقوط ناگهانی دولت سیزدهم، جمهوری اسلامی توانست ظرف پنجاه روز خود را بازسازی و ترمیم بکند و بازوی اداری و اجرایی خود را با مشارکت مردمی قابل بهرهبرداری کند.
یعنی شما جزو کسانی هستید که معتقدند تحریمها به نفع کشور است و کشور را به خودکفایی رسانده است؟
نه، تحریم به نفع هیچ کس نیست. من معتقدم تحریمها ناخواسته اجازه نداد که بعضی از اتصالات و ارتباطات کلیدی مثل تنظیم مسائل امنیتی منطقه، تنظیم روابط اقتصادی، تجاری، بانکی شکل بگیرد به همین خاطر ما درگیر با حرکت و چرخهی مسائل جهانی نکرد که اگر در روند اقتصاد بینالملل توقفی ایجاد شد ما هم با آن چرخه زمین بخوریم.
پس میشود نتیجه گرفت که با همین مسیر کلنجار رفتن با تحریمها و دور زدن تحریمها میتوانیم به سامان دادن کشور ادامه بدهیم؟
الان دیگر نه. در منطقهی اطراف ما کشورهایی که بدون تحریم پیش میرفتند و توسعه را در نظر داشتند نتوانستند توازن و تجانسی بین توسعهی اجتماعی و توسعهی سیاسی خود ایجاد کنند و اگر اینها فرو بریزند و شکست بخورند بحران آنها به نوعی دیگر، دامنگیر ما خواهدشد. پس برداشتهشدن تحریمها میتواند برای ما فرصتی برای حفظ بافت امنیتی باشد که میخواهد حرکت اقتصادی خود را با آهنگ پرشتاب یا کمشتاب ادامه دهد.
اکنون که با هم صحبت میکنیم ده ماه از درگیری در منطقه بین اسرائیل و حماس میگذرد. مشخص نیست که نتانیاهو به دنبال چیست از سوی دیگر عملیات وعدهی صادق از سوی ایران، قبول و تایید از سوی جناحهای مختلف در ایران به دست آورد؛ با ادامه درگیری در منطقه، این نگرانی وجود داردکه ما با مسالهی تفوق میدان بر دیپلماسی در سالهای پیش رو مواجه باشیم. این نگرانی چقدر جدی است؟
از نظر من «میدان» هیچ وقت بر «دیپلماسی» برتری پیدا نکرد؛ دیپلماسی هم هیچ وقت بر میدان برتری پیدا نمیکند. این دو پدیده در کنار همدیگر در حال حرکت هستند و دوگانه سازی در این حوزه امر درستی نیست به ویژه در فضای رسانهای. ممکن است در ظرفیتهای هر دو تغییراتی وجود داشته باشد و اثری روی همدیگر بگذارند اما نباید تبدیل به یک تفکر اجتماعی شود که ما فکر کنیم داریم در تقابل با همدیگر عمل میکنیم.دیپلماسی تنها زمانی موفق میشود که میدان بتواند برای آن امنیت ایجاد کند و توان و نقش و قدرت چانهزنی بدهد. میدان وقتی میتواند موفق باشد که دیپلماسی بتواند از حدود آن دفاع کند. لازمهی اساسی این است که دو شاخهای که از آن نام میبرید در رابطه با موقعیت و منافع ایران و انطباق آن با آرمانهایی که ملت ایران دارد و اثر آن در محیط جغرافیای تمدنی ما بتواند به یک فرمول واحد برسد. این کار، دشوار نیست و تنها ممارست و تمرین میخواهد. برای رسیدن به این مهم باید دکترینهای متفاوتی نوشته شود. از نظر من این وضعیت پایان یافته است. این تقابل به همه آسیب میرساند. نمونهی خیلی خیلی روشن آن عملیات وعدهی صادق است. این عملیات جایی بود که دیپلماسی توانست در فضای اجرایی و جهانی قابلیت خود را نشان بدهد و مانع از بروز جنگ شود و میدان توانست قدرت خود را به دشمنان نشان بدهد. یک نمونهی دیگر آن سقوط هلیکوپتر شهید رییسی بود. فضایی به وجود آمد که فراتر از قوهی میدان و دیپلماسی بود. کشورهایی که هیچ انتظاری از آنها نبود، همبستگی خود را در موضوع شهادت رییسجمهور ما نشان دادند. این مساله حتی در کشورهای اروپایی که در یک اتحادیه زندگی میکنند، سابقه ندارد. اینها نشانههای روشنی است که این جایگاه تغییر پیدا کرده و این شرایط ترمیم شده است.
پس ما در دولت آقای پزشکیان با دیپلماسی قویتری همراه خواهیم بود چون میدان قدرت چانهزنی دیپلماسی را افزایش داده است؟
اولین موضع آقای پزشکیان که افکار عمومی جهان را تحت تاثیر قرار داد و حتی اسرائیل مجبور به واکنش نشان دادن شد، همین مسالهی مقاومت بود. رییسجمهوری که در مناظرات انتخابات ریاست جمهوری از اصل دیپلماسی باز و گفتوگو، دفاع از عزت و سرنوشت ایرانیان، نمایندگی میکرد در اولین موضع خود اعلام کرد قدرتی که به لحاظ جغرافیای سیاسی برای ما قرنها وجود داشته است؛ نادیده نمیگیریم.
شما سال گذشته کتابی در مورد بابیت نوشتید به نام «فراسوی مه» از این کتاب و کار تحقیقی که روی آن انجام دادید برای ما بگویید.
انگیزهی مطالعه در مورد فراسوی مه زمانی برای من ایجاد شد که در آرشیو وزارت امور خارجه به سندی در دوران ناصرالدین شاه بر خوردم که شاه با آب دهانش بخشی از آن سند را پاک کرده بود. آن بخش پاک شدهی این سند این است که «میرزا آقا خان نوری چند روز بعد از شهادت میرزا تقی خان امیر کبیر به شاه گزارش دستی مینویسد و میگوید موضوع کشتن میرزا تقی خان را در گفتوگویی که با وزیر مختار روسیه داشتم به نتیجه رساندم.» چون در این زمان قرار نیست اعلام شود که میرزا تقیخان کشته شده و در روزنامه آمده است که ایشان به برآمدگی شکم فوت کرده، شاه با آب دهان خود روی آن جوهر خط میکشد. بعد از این شروع کردم به خواندن پروندهها و مدارک در سال ۱۳۹۱ . این موضوع را با آقای دکتر صالحی که آن زمان وزیر امور خارجه بودند مطرح کردم و ایشان حمایت کردند که برای این پروژه جمعآوری اسناد بیشتری داشته باشیم و به ترکیه، عراق،مصر و … سفر شد و من توانستم اسناد و مدارک تازهی پیدا کنم که تصویر جدیدی از چگونگی برآمدن اندیشهی بابیه در ایران و نقش و بازی قدرتهای بزرگ در این مورد به دست میداد. ابتدا انگلستان، عثمانی و سپس روسیه. این کتاب هشت سال اول برآمدن باب را نشان میدهد. از زمانی که اعلام کرد که این اندیشه را دارد تا زمانی که در ایران بعد از ترور اول ناصرالدین شاه در نیاوران بابیها را جمع کردند و مجازاتشان کردن و از ایران به بغداد اخراج شدند. این کتاب یک گزارش مستند از جدالهای فکری درون این جریان است. از اثر وقایع اجتماعی ایران در مسیری که بعد از پایان جنگهای ایران و روس آغاز شده بود و از دقت، توجه و بازی سازی و بازیگردانی قدرتهای بیرونی آن زمان مثل عثمانی انگلستان و روسیه که چقدر بر این مساله تاثیر گذاشتند. این کتاب الان به چاپ سوم هم رسیده است. کتاب یک گزارش مستند است که خیلی از روایتهای برساختهی بعدی که در صد سال اخیر ساخته شده را با سوالهای عمیق روبهرو میکند.
جناب موجانی شما در سالهای اخیر چندین بار به افغانستان سفر کردید و با لایههای مختلفی از طالبان گفتوگو کردهاید. با توجه به کتاب قبلیتان در مورد داعش، این گروه را از منظر گرایشهای تروریستی بررسی کردهاید. لطفا از نتایج تحقیقاتتان برای ما بگویید. ما اکنون با چه چیزی در افغانستان مواجهیم؟ این کشور با راهبری هیات حاکمه طالبان به کدام سمت میرود؟ بازی بازیگران منطقهای و فرامنطقهای آنرا به کدام سمت میبرد؟
افغانستان متعلق به منطقه است. افغانستان یک کشور محصور در میان یک جمع نیست. اتفاقا بعد از فروپاشی شوروی، افغانستان به پل ارتباطی و دروازهای برای کشورهای شمالی که الان در خشکی احاطه شدهاند تبدیل شد. افغانستان در مسیر تبادلات شرق و غرب در مسیر جادهی ابریشم قرار دارد که برای طرح کلان «راه» که توسط کشور بزرگی مثل چین اجرا میشود؛ موقعیت ویژهای دارد. به نظر من افغانستان اگر یگانگی و پیوند خود را با منطقه پیدا بکند موفق خواهد شد اما اگر جهات فرا منطقهای و رویکردهای بیرونی را مقدم بداند به همان مسائلی مبتلا خواهد شد که در تاریخ ۲۵۰ سال خود دچار شد و هیچ دولتی نتوانست در این کشور کامیاب شود. در مورد ایران هم همین اعتقاد را دارم که اگر بتوانیم ظرفیت منطقهای خود را احراز و بعد اظهار کنیم؛ آنوقت میتوانیم در یک فرایند بینالمللی اثرگذار باشیم.
اکنون در جامعهی جهانی کسی افغانستان را به رسمیت نشناخته است و این یعنی این کشور نیاز به کوشش و تلاش بیشتری برای واردشدن به این روند دارد. از سوی دیگر افغانستان در سه سال که تحت حکومت سرپرستی طالبان است با مسائل اولیهای روبهرو است. مسائلی مثل ترکیب قدرت سیاسی، نحوهی مشارکت اجتماعی، تعیین حقوق اقلیتها و اقوام و مذاهب و زبانهای مختلف. مساله دیگر اعمال یک حاکمیت متمرکز به دور از اختلافات و تنشهایی است که میتواند به سازهی قدرت کنونی افغانستان آسیب بزند و موجب فروپاشی این سازه شود. طالبان اکنون بهعنوان حکومت سرپرست در قبال مردم و در قبال همسایگان مسوولیت دارد. وقتی این عوامل را کنار هم میگذاریم میفهمیم مسالهی افغانستان بسیار اهمیت دارد. هیچ کشوری به اندازهی افغانستان تا به این اندازه ساختارهای اداری و وزارتخانههای ما را درگیر خودش نکرده است. شما در وزارت آموزش پرورش بروید با یک جمعیت هفتصدهزار نفری محصل افغان روبهرو هستید. در وزارت بهداشت با بیماریهایی که از افغانستان به ایران آمده روبهرو میشوید. در وزارت نیرو با مسالهی آبی که باید از افغانستان به مرزهای ما بیاید روبهرو هستید. در وزارت کشور، وزارت خارجه، وزارت اطلاعات، شورایعالی امنیتملی، نیروی انتظامی، مرزبانی، قوای دفاعی کشور، قوای خدماتی کشور در هر کجا که میروید با مسالهی افغانستان روبهرو هستید حتی در صنعت هوانوردی ما مسالهی افغانستان هست. در هفته چند صد خانوادهی افغانستانی از اروپا و کانادا و استرالیا به ایران میآیند تا بستگان خود را ببینند. یعنی ایران به نقطهی قرارها و ملاقاتهایی تبدیل شده که جنگها و نزاعها آنها را از هم دور انداخته است. افغانستان در بستر پیوندهای تمدنی و فرهنگی و زبانی با ما است. افغانستان برای حرکت به آینده به یک دولت مسوول و با ثبات نیاز دارد. همچنین به مشارکت فراگیر اجتماعی که رضایتمندی ایجاد کند، نیاز دارد. اگر این احساس تقویت شود، اگر نگاه تکقومی، تکزبانی، تکجنسیتی کنار برود ما با یک افغانستان آباد روبهرو میشویم که میتواند مکمل امنیت و اقتصاد ما باشد.
اما این نگاه آرمانی نسبت به افغانستان چقدر برای خود اعضای حکومت طالبان مهم و شدنی است؟
طالبان با مشکلات مختلفی روبهرو است. ما با اندیشهای روبهرو هستیم که مانیفستاش در اختیار کسی نیست که بتواند قضاوتاش کند. الان در بین خود طالبان یک نگاه امارتی وجود دارد که ساختن امارت اسلامی افغانستان هست و یک نگاه امتی هم وجود دارد که میخواهد در جغرافیای فراتر از مرزهای افغانستان اثرگذار باشد. این دو نگاه دارند با همدیگر رقابت میکنند. یک تفاوت نسلی وجود دارد. یک تفاوت عمیق اجرایی در دو الگوی امارت اول اسلامی طالبان و امارت امروز وجود دارد. به نظر میرسد که تا وقتی اینها حل نشود و تا وقتی این گفتمان درون افغانی به یک گفتوگوی روشن نرسد این چالشها میتواند خطرناک و تکاندهنده باشد.
ما همیشه در مورد افغانستان با حرفهای روشنفکرانهای مواجه هستیم که افغانستان را به سوی یک آیندهی بهتر تصور میکند. اما واقعیت صحنه چیز دیگری است. اساسا سرپرستی طالبان دغدغهی رفتن به آیندهی بهتر را دارد؟
تفاوتی که الان وجود دارد این است که یک یکپارچگی ارضیاتفاق افتاده، امنیت نسبی هم برقرار شده است. ثباتی برای ارزش پول ملی این کشور با هدایت و حمایت بانک جهانی و کشورهای غربی بهوجود آمدهاست. تحول آشکاری نیز در سبک زندگی مردم با ممنوعیت کشت مواد مخدر درحال ایجاد شدن است. پس ما میبینیم که گامهای بلندی برداشته شده است. اما سوالات و ابهاماتی هم وجود دارد؛ آیا این گامهای بلند جاه طلبانه برداشته شده است یا بر اساس یک برنامه است؟ اگر کشت جایگزین نتواند موفق باشد، افغانستان به عنوان کشوری دارای مواد مخدر سنتی به کشور تولیدکننده روانگردانها تبدیل میشود که خطرش به شدت افزایش پیدا میکند. افغانستانی که تا دیروز با یک پدیدهی مشخص از اشکال تروریسم روبهرو بود امروز با یک کنسرسیوم یا کنفدراسیون گروههای تروریستی روبهرو میشود که میتواند افغانستان را به ورطهی نابودی ببرد. ما هنوز نمیدانیم که حکومت سرپرست فعلی افغانستان برای برداشتن این گامها چه سیاستها و چه دستورالعملهایی دارد. الان قانون اساسی برای افغانستان نوشته نشده است. آییننامههایی که دارند تنظیم میکنند وقتی اجرایی میشوند که یک چارچوب روشن و چشمانداز واحدی را برای نوع حاکمیت ملی خودتان و نوع هویتیابی فرهنگیتان داشته باشید اما به جای این یک سری راهنما و آیین نامه دارد. آیا شما با کتاب راهنمای سفر میتواند سفر کنید؟ راهنمای سفر فقط میتواند شما را به هتل برساند اما اگر شما یک برنامهی بلند مدت تعریف شده داشته باشید میتوانید در سرتاسر جغرافیای مد نظر بگردید و با آن پیوند برقرار کنید.نگاه امارتی و نگاه امتی در نظر اعضای طالبان که شما اشاره کردید برای ما بهعنوان کشور همسایه مسالهی بزرگی ایجاد میکند. هنوز مردم ما نمیدانند که سیل مهاجرت عمدتا غیر قانونی افغاستانی به سمت ایران به چه دلیل اتفاق افتاد؟ آیا نوعی عدم مدیریت موجب این شد یا خواسته و از سوی نهادهای موثر بود؟
سی درصد جمعیت افغانستان که امروز در بیرون از خاک این کشور زندگی میکنند؛ به آنچیزی که امروز در افغانستان حکومت میکند اعتماد ندارند. بعد از روی کارآمدن طالبان موج مهاجرتها افزایش پیدا کرد. سیاست جذب حکومت سرپرست تا الان نتیجه نداشته است. سیاست استقبال از اخراج شدگان از پاکستان موفق بوده اما قدرت جذب جمعیتهای بیرونی را تا الان نداشته است. یقینا افغانهایی که بیرون از افغانستان زندگی میکنند به خاک و سرزمین و هویت خود وابسته هستند. اما تا وقتی که این چشمانداز را ندارند تمایلی به برگشت به وطن خود را ندارند. با این وضعیت روبهرو هستیم. حکومت سرپرستی فعلی هم با اینکه یک وزارتخانه دارد هنوز موفق نبوده و آمارهایش در حد اعداد بسیار محدود است. حکومت سرپرست، باید نگاه آسیبشناسانه و از درون به خود داشته باشد.
۳۱۱۳۱۱
منبع: خبر آنلاین