احترام برومند: جایگاه زنان در فیلم‌های بهروز شعیبی ویژه است نه توهین‌آمیز/ داوود رشیدی فوق‌العاده انسان شوخ‌طبعی بود

مهسا بهادری: یک آغوش می‌تواند همیشه باز باشد، آغوش برای عشق، آغوشی برای فرزند و آغوشی که خانواده را کنار هم نگه دارد. هنرمند و غیر هنرمند هم نمی‌شناسد این محبت ناشی از عشق می‌تواند همه چیز را نگه دارد و آشفته‌ترین حالت را از نو بسازد، اما معمار این بنا زنان هستند، گاه در قالب عاشق و گاه در جایگاه معشوق همه چیز را مانند یک معمار می‌سازد. در «آغوش باز» بهروز شعیبی این را درک کرده، همانطور که در دیگر آثارش هم نقش زنان را مهم و پررنگ می‌دانست و حالا احترام برومند، بازیگر، مجری و گوینده درباره آن صحبت کرده که در ادامه می‌خوانید.
به کارنامه کاری شما که نگاه می‌کنیم بسیار گزیده کار و کم کار هستید علت این نوع از انتخاب چیست؟
اولا من خودم را خیلی بازیگر نمی‌دانم و بیشتر یک گوینده و مجری می‌بینم و در فاصله «عروسی مردم» تا «آغوش باز» من در سه فیلم سینمایی ایفای نقش کردم یکی فیلم آقای رضا نجاتی به نام «بعد از رفتن» ایفای نقش کردم که سال گذشته هم در جشنواره حضور داشت، «آغوش باز» فیلم دیگر است و چند ماه پیش هم در یک فیلم سینمایی بازی کردم که هنوز اخبار چندانی از آن منتشر نشده است اما در این مدت نوشته‌های خانم شرمین نادری را صوتی کردیم.
مهم‌ترین ویژگی فیلمنامه «آغوش باز» که آن را پذیرفتید چه بود؟
حوالی دی ماه سال ۱۴۰۱ بود که آقای شعیبی این نقش را به من پیشنهاد دادند. من سناریو را کامل و از ابتدا تا انتها خواندم و به نظرم بسیار جذاب آمد و دلیل جذابیت هم این بود که در کل سناریو یک جریان امید، نشاط، دوست داشتن، مهر و عاطفه جاری و ساری بود و این چیزی بود که در وهله اول من را جذب کرد و دلیل بعدی وجود خود آقای شعیبی بود در واقع نمی‌توانم برای آن اول و دوم بذاریم مکمل شدن این دو مورد باهم سبب علاقه من به این فیلم شد. درست است که فیلمنامه این کار نسبت به دیگر آثار آقای شعیبی متفاوت بود اما به نظرم همچنان صلح و مهربانی در این کار  حرف اول را می‌زد.
چیزی که در بسیاری از آثار به آن بی توجهی می‌شود، نقش زنان در جامعه و زندگی روزمره است و معمولا در فیلم‌ها و سریال‌ها زنان موجوداتی منفعل به تصویر کشیده می‌شوند، اما «آغوش باز» چنین رویکردی ندارد، می‌توانیم این فیلم را یک اثر با رویکرد زنانه بدانیم؟
بله حتما، ای کاش تصویر زنان در سینما دست‌کم منفعل بود، در بسیاری از فیلم‌هایی که در چند سال اخیر دیدم، نه تنها زنان موقعیتی منفعلانه، بلکه موقعیتی توهین آمیز داشتند و پیش از اینکه شما این سوال را از من بپرسید، چیزی که در فیلم توجه من را جلب کرده بود، نگاه احترام آمیز به زن در این فیلم بود.
چقدر فضای عاشقانه میان شما و مهدی هاشمی تداعی کننده فیلم سینمایی «دفترچه خاطرات» ساخته نیک کاساوتیس بود؟
این عاشقانه در زندگی روزمره جاری است، در واقعیت هزاران قصه این چنینی وجود دارد اما فقط آن‌جایی که مرد تلاش می‌کند تا زن او را بشناسد می‌تواند به نوعی تداعی کننده باشد، اما محوریت همه داستان‌های عاشقانه‌ امید و تلاش است، درست مانند زندگی روزمره ما که وقتی یک زنی یا مردی به بیماری مبتلا می‌شود همسرش تمام تلاشش را انجام می‌دهد تا او را سرپا نگه دارد و به زندگی بازگرداند و تازگی هر دو فیلم هم در این است که مرد فداکاری می‌کند چون ما بیشتر فداکاری را از جانب زنان دیده و شنیده‌ایم وقتی روند داستان تغییر می‌کند برای ما متمایز جلوه می‌کند.
تا چه میزان عشقی که در داستان می‌بینیم، به عاشقانه داستان زندگی شما و آقای رشیدی شباهت داشت و چقدر آن رابطه را برای شما تداعی می‌کرد؟
مسئله آلزایمر بسیار پیچیده است و آدم سال‌ها با آن درگیر می‌شود و شما اصلا نمی‌توانید آن را با چیزی که در فیلم به تصویر کشیده می‌شود مقایسه کنید، چون روند این بیماری بین ۵ تا ۱۵ سال طول می‌کشد و هر دقیقه و هر ساعت و هر روز و هر ماه و هر سال آن تغییراتی را با خود به همراه دارد و برخورد و مواجهه با آن بسیار سخت‌تر و تلخ‌تر از آن چیزی است که در فیلم به تصویر کشیده می‌شود، بنابراین چیزی نیست که بتوان آن را به این راحتی توصیف کرد، به خصوص اگر یک کسی که آدم معروف و مشهوری است و به چنین بیماری مبتلا می‌شود، تا سال‌ها مدیریت بسیار مهم است که اصلا کسی متوجه این ماجرا نشود.
حالا که صحبت از آقای رشیدی شد، باید درباره محوره محبت ایشان هم صحبت کنیم، چون وقتی چهره ایشان را می‌دیدیم به نظر انسان بسیار جدی و چهارچوب مداری بودند، واقعا ایشان چنین شخصیتی داشتند؟
خیلی عجیب است که همه چنین برداشتی از ایشان دارند، اتفاقا آقای رشیدی کاملا برعکس این تصور بود، ایشان چون در سنین کودکی و نوجوانی در ایران بزرگ نشده بودند، اصلا اهل تعارف و پیش درآمد و چیزهای اضافه نبودند و همین ماجرا سبب می‌شد که همه فکر کنند آدم جدی‌ای هست؛ در حالی که ایشان فوق‌العاده انسان شوخ طبعی بودند و شما اگر از تمام کسانی که با ایشان کار کرده بودند سوال کنید به شما می‌گویند که تا چه اندازه اهل شوخی و خنده سربه سر گذاشتن بودند و از طرفی با بچه‌ها رابطه عجیب و بی‌نظیری داشت.

در حال حاضر و بنابر اقتضای جامعه و شرایط موجود، تمایل مخاطبان ما به دیدن فیلم‌های کمدی بیشتر است و چیزی که ما در «آغوش باز» می‌بینیم تلفیقی از عاشقانه، کمدی و درام است و بخش کمدی آن تا حدودی پاسخگوی نیاز مخاطب است بدون اینکه از کلام خاصی استفاده کند یا بخواهد کار عجیبی انجام دهد، به نظر شما جای این سبک از فیلمسازی تا چه اندازه در سینمای ما خالی است و تا کجا می‌توانیم چنین اثری را بسازیم و نمی‌سازیم؟
به نظر من جای این نوع از فیلم‌ها واقعا در سینمای ما خالی است و نکته بعدی نگاهی که این فیلم به جایگاه پدر و مادر و خانواده داشت، بسیار با ارزش بود و مشخص بود کسی که این سناریو را نوشته دید بسیار وسیعی نسبت به این ماجرا داشته است و آن آرامش و نجابتی که معمولا در آقای شعیبی وجود دارد هم در ساخت چنین فضایی بی تاثیر نیست، چون این حس عاطفه و علاقه مندی به نهاد خانواده در تمام کارهای آقای شعیبی وجود دارد و اتفاقا جای آن در سینما بسیار خالی است و می‌دانید چه چیز برای من عجیب است؟ اینکه مردم این نوع از کارها را سی سال پیش دوست داشتند و از آن استقبال می‌کردند اما به مرور زمان این رویه تغییر کرد و فیلم‌ها و ذائقه مردم به سمت دیگری حرکت کرد. نمی‌توانم بگویم این فیلم کمدی بود یا تلاش کرده بود که کمدی باشد، بلکه فقط زندگی عادی انسان‌ها را به تصویر کشیده بود.

تنوع ژانر در سینما و ارائه آن در جشنواره فیلم فجر تا چه اندازه می‌تواند برای مخاطب ذائقه سازی کند؟
این ذائقه سازی در مجموع ارتباطی به جشنواره ندارد و من کاری به آن ندارم و مسلم است که بیشترین کاری که ساخته شود هم سلیقه مخاطب را تغییر می‌دهد، هم فیلمسازان و هنرمندان می‌توانند سلیقه مردم را ارتقا دهند. من اخیرا فیلمی دیدم به نام «عامه پسند» ساخته سهیل بیرقی و دیگری هم فیلم «جنگل پرتقال» ساخته آرمان خوانساریان که واقعا سینما بودند، ضمن اینکه هر مدل فیلم مخاطب خاص خودش را دارد. در تئاتر، موسیقی، فیلم یا هر زمینه دیگری نمی‌توان به زور به مخاطب گفت که چه چیز را دوست داشته باشد، بنا بر وضعیت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، مردم به یک چیز خاص تمایل پیدا می‌کنند و این یک اتفاق طبیعی است. به همین خاطر است که فروش بالای فیلم‌ها کاملا به شرایط موجود مرتبط است و تهیه ‌کننده‌ها به دنبال کارهای متفاوت و تازه می‌روند.
از طرفی هم نبض سینمای دنیا سال‌هاست که در دستان من نیست، یک زمانی وقتی جوان بودیم بهترین فیلم‌های دنیا را هر هفته در سینما اکران می‌کردند، دوتا سینما در ایران بود، سینما سیتی و مولن روژ که هر هفته بهترین و جدیدترین فیلم را به سینما می‌آوردند، شما الان دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی را اگر بگویید من همه فیلم‌های آن زمان را دیدم و سینماها هم واقعا رونق داشت. همه کارها باید ساخته شود اما نکته این است که نباید جلوی مارهای خوب گرفته شود وقتی جلوی کارهای خوب گرفته شود، فیلم‌های سنگین غرق می‌شوند و فیلم‌های سبک روی آب می‌آیند. جلوی کارهای خوب نباید گرفته شود، وظیفه فیلمساز این است که فیلم خوب بسازد و وظیفه مسئولان حمایت از آن‌هاست.
۲۴۵۲۴۵

منبع: خبر آنلاین

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا