حرف‌های خواندنی مجید انتظامی از سال‌های دوری‌اش از سینما / با من خوب رفتار نشد و به کل این کار را گذاشتم کنار

مجید انتظامی برای بیش از دو دهه خالق موسیقی‌های خاطره‌انگیزی در سینما بود، از «ترن» (امیر قویدل، ۱۳۶۶) تا «از کرخه تا راین» (ابراهیم حاتمی‌کیا، ۱۳۷۱)، از «روز واقعه» (شهرام اسدی، ۱۳۷۲) تا «بوی پیراهن یوسف» (حاتمی‌کیا، ۱۳۷۴)، از «اعتراض» (مسعود کیمیایی، ۱۳۷۸) تا «دوئل» (احمدرضا درویش، ۱۳۸۲). تصاویر این فیلم‌ها از موسیقی انتظامی جان گرفته و موسیقی انتظامی با این تصاویر معنایی منحصربه‌فرد پیدا کرده است. موسیقی انتظامی، در بهترین کارهایش، به عصاره و جانمایه فیلم بدل شده که در غیاب تصاویر هم شنیدنی است، اما بعد از چند نُت، تصاویری از فیلم را پیش چشم می‌آورد. اینجاست که سینما، در مقام رسانه‌ای دیداری، از راه گوش و از طریق مؤلفه‌ای شنیداری عمل می‌کند. با این حال، انتظامی بیش از یک دهه است که در سینما کار نکرده. به گفته خودش یکباره موسیقی را گذاشته کنار. رها کرده و دست کشیده. با او همکلام شدیم و درباره سال‌های دوری‌اش از سینما گفتیم و شنیدیم، از دلایل این دوری و تجارب عمری کار در سینما.
در دهه‌های ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ و حتی تا اوایل دهه ۱۳۸۰، شما از پرکارترین آهنگسازان سینما بودید، اما حالا سال‌هاست که موسیقی فیلم نساخته‌اید. دیگر به ساخت موسیقی فیلم علاقه ندارید یا دوری شما از سینما در این سال‌ها دلیل دیگری داشته؟
من چیزی در حدود ۱۳ سال است که کار نکرده‌ام. راستش در یکی از کارهایی که می‌کردم، با من خوب رفتار نشد و به کل این کار را گذاشتم کنار. آدم مسن‌تر که می‌شود، این کار برای‌اش سخت‌تر می‌شود. سخت‌تر یعنی اینکه گردنت درد می‌کند، کمرت درد می‌کند و اینها اجازه نمی‌دهد که آزادانه کار کنی و دست‌وپایت را می‌بندد. حالا هم که بعد از مدت‌ها می‌خواهم دوباره کار کنم، آنقدر کار آورده‌اند و هر چه می‌گویم من نمی‌توانم این‌همه کار را انجام دهم، کارشان را می‌گذارند و می‌روند و نمی‌دانم با اینها چه کار کنم.
پس احتمالا به زودی یکی دو کار جدید از شما در سینما می‌شنویم؟
الان دارم روی یک کار دفاع مقدسی سینمایی کار می‌کنم.
جدا از مسائل و مشکلات فیزیکی که با بالا رفتن سن اتفاق می‌افتد، فکر می‌کنید از نظر حس‌وحال و خلاقیت توفیری در شما نسبت به سال‌های جوانی‌ ایجاد شده؟ برخی هنرمندان مسن‌تر که می‌شوند دیگر آن خلاقیت دوره جوانی را ندارند، ولی برخی دیگر در اثر تغییر نگرش‌ به زندگی چشمه‌های تازه‌ای از هنرشان را رو می‌کنند.
ببینید، در سن‌وسال من، شما در اوج تجربه‌تان هستید. این کار نصف بیشترش تجربه است؛ یعنی چیزی که شما در سالیان دراز یاد گرفته‌اید. یادتان نرود من نزدیک ۱۰۰ موسیقی فیلم نوشته‌ام. اقلاً ۱۰ سمفونی نوشته‌ام که هر کدام یک‌ ساعت ‌و خرده‌ای است. من بالای ۱۰۰ ساعت موسیقی ضبط‌شده دارم؛ یعنی موسیقی‌ای که نوشته شده و ضبط شده. نوشتن موسیقی کار ساده‌ای نیست. روزی ۸ ساعت، ۱۰ ساعت سرت دولاست و اصلا حضور فیزیکی نداری. اصلا حواست به خودت نیست. همه حواست دنبال چیزی است که ساختی تا به کمال برسانی و تمامش کنی. من واقعا یک‌دفعه زده شدم. گذاشتم کنار. بعد از مدتی شما عادت می‌کنی که کار نکنی. آدم وقتی خیلی کار می‌کند، توقعاتی هم دارد، هم از خودش و هم از دور و برش. وقتی این توقعات برآورده نمی‌شود، می‌گویم برای چی کار کنم؟ حالا گیریم که ۱۰ تا کار دیگر هم کردم، که چی بشود؟
صرف نظر از دلگیری‌تان از رفتارهای بد کاری، از شنوندگان موسیقی‌تان هم دلگیرید؟ این را می‌پرسم چون گاهی استادان موسیقی از سلیقه نازل و گوش تربیت‌نشده مردم گله دارند و بعضا سعی می‌کنند با کم‌کاری یا حتی کار نکردن به این مسئله واکنش نشان دهند.
عکس‌العملی که از شنونده دیدم، کم‌نظیر بوده. شما اگر اینستاگرام من را ببینی، آنقدر قربان صدقه‌ام می‌روند و آنقدر احترام قائل‌اند برای‌ام که آدم گاهی شرمنده می‌شود. موسیقی کلا حرفه‌ مظلومی است. مردم با این مشکلاتی که برای‌شان پیش آمده، سختی زندگی و هزینه‌های بالا و درآمدهای پایین، دیگر حوصله اینکه بشینند و فکر کنند ندارند. می‌خواهند چیزی بشنوند که از این حالت خستگی بیرونش بیاورد، شادشان کند و انرژی بگیرند. موسیقی اندیشه، موسیقی سنگین احتیاج به تمرکز دارد و آدم این نوع موسیقی را گوش می‌کند تا چیزی از آن یاد بگیرد. مردم کمتر به این موسیقی رغبت به خرج می‌دهند. من سی‌وخرده‌ای سال پیش موسیقی «از کرخه تا راین»، «آژانس شیشه‌ای» یا «دوئل» را ساختم، ولی هنوز همه‌جا می‌شنوند. یا موسیقی «ترن» برای چند سال پیش است؟ خودم هم یادم نمی‌آید.
برای سال ۱۳۶۶.
چند سال می‌شود؟
سی‌وپنج ــ شش سال پیش.
خب، موسیقی‌ای که ترانه نیست، دیالوگی ندارد، فرماً هم نیمه‌کلاسیک است، کلاسیک ـــ پاپ است، هنوز مردم دنبالش هستند. یا کامنت‌هایی را که برای موسیقی کارتون «بچه‌های کوه آلپ» می‌گذارند ببینید. خانمی نوشته بود اگر شما اعلام کنید که می‌خواهید موسیقی «بچه‌های کوه آلپ» را در میدان آزادی اجرا کنید، خودتان هم از جمعیتی که جمع می‌شوند، تعجب می‌کنید. موسیقی «آژانس شیشه‌ای»، «دوئل»، «بوی پیراهن یوسف» و «جایی برای زندگی» جای خودشان را در قلب عده‌ای از مردم باز کرده. خود من هم توقع ندارم که موسیقی فیلم مثل ترانه جلب توجه کند. مردم ما عادت به شنیدن ترانه دارند. موسیقی بی‌کلام کمتر دوست دارند، ولی هنوز «از کرخه تا راین»، «بوی پیراهن یوسف»، «دوئل» زنده‌ است. چیزهایی که مردم برای من می‌نویسند، نشان می‌دهد که نه به مقدار زیاد و میلیونی، ولی کسانی هستند که از این موسیقی‌ها لذت می‌برند. در مصاحبه دیگری هم گفته‌ام، زمانی بود که کامپیوتر نبود، سطح توقع مردم همان چیزی بود که از رادیو پخش می‌شد، ولی الان این‌همه کانال‌های مختلف در دنیا را نگاهی می‌کنند و موسیقی‌های مختلف می‌شنوند. توقع مردم واقعا بالا آمده. حالا ساخت موسیقی‌ای که مورد قبول مردم قرار بگیرد، واقعا سخت است. البته فرم‌های جدید موسیقی هم که آمده، اکثریت مردم خیلی علاقه‌مند شدند. با این‌همه هزینه بلند می‌شوند می‌روند ترکیه تا در کنسرتی شرکت کنند که خواننده‌اش به آدم توهین می‌کند. من اینها را موسیقی نمی‌دانم، ولی مردم دوست دارند. به هر حال برخوردی که از طرف مردم شده، همیشه خوب بوده. برخورد مسئولان هم بد نبوده. حالا یکی دو نفر اذیت کردند، ولی آدم نمی‌تواند این را به حساب همه بگذارد.

۲۲۰

منبع: خبر آنلاین

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا