کیسینجر از چگونگی ممانعت از وقوع جنگ جهانی سوم میگوید
هنری کیسینجر میگوید، آمریکا و چین باید زندگی مشترک را بیاموزند؛ آنها کمتر از ۱۰ سال وقت دارند و صلح در اروپا بدون پیوستن اوکراین به ناتو امکانپذیر نیست.
در پایان آوریل سال جاری میلادی، نشریه اکونومیست بیش از هشت ساعت با هنری کیسینجر در مورد چگونگی جلوگیری از کشیده شدن رقابت بین چین و آمریکا به جنگ صحبت کرد. کیسینجر این روزها خمیده است و به سختی راه می رود، اما ذهنش همچنان فعال است. همزمان به دو کتاب بعدی خود در مورد هوش مصنوعی (AI) و ماهیت اتحادها فکر میکند. او بیشتر علاقهمند به نگاه کردن به آینده است تا بازگشت به گذشته.
کیسینجر از تشدید رقابت چین و آمریکا برای برتری فنی و اقتصادی نگران است. حتی زمانی که روسیه در مدار چین قرار گرفته و جنگ بر جناح شرقی اروپا سایه انداخته، او میترسد که هوش مصنوعی، رقابت چین و آمریکا را تقویت کند.
کیسینجر نگران است. او می گوید: «هر دو طرف خود را متقاعد کردهاند که طرف مقابل یک خطر استراتژیک است. ما در مسیر رویارویی قدرتهای بزرگ قرار داریم.»
در ۲۷ مه، هنری کیسینجر ۱۰۰ ساله میشود. هیچ کس در قید حیات، تجربه بیشتری از او در روابط بینالملل ندارد. او ابتدا به عنوان محقق دیپلماسی قرن ۱۹، بعد به عنوان مشاور امنیت ملی آمریکا و وزیر امور خارجه، و در ۴۶ سال گذشته به عنوان مشاور و فرستاده برای پادشاهان، روسای جمهور و نخست وزیران فعالیت کرده است .
در سرتاسر جهان، موازنه قوا چنان سریع و به طرق مختلف در حال تغییر است که کشورها نمیتوانند اصل ثابتی پیدا کنند که بر اساس آن بتوانند نظم را برقرار کنند. اگر نتوانند یکی را پیدا کنند، ممکن است به زور متوسل شوند. کیسینجر میگوید: «ما در موقعیت کلاسیک قبل از جنگ جهانی قرار داریم؛ جایی که هیچیک از طرفین از امتیازات سیاسی زیادی برخوردار نیست و هرگونه اختلال در تعادل میتواند به عواقب فاجعهباری منجر شود».
کیسینجر از سوی بسیاری به عنوان یک جنگ طلب به خاطر نقشش در جنگ ویتنام مورد انتقاد قرار دارد، اما او اجتناب از درگیری بین قدرتهای بزرگ را محور کار و زندگی خود میداند. پس از مشاهده قتل عام صورت گرفته توسط آلمان نازی و تحمل قتل ۱۳ نفر از خویشاوندان نزدیکش در هولوکاست، او متقاعد شد که تنها راه برای جلوگیری از درگیری ویرانگر، دیپلماسی جدی است که به طور ایده آل با ارزشهای مشترک تقویت شده است.
او می گوید: «این مشکلی است که باید حل شود و من معتقدم که تمام عمرم را صرف مقابله با آن کردهام.»
از نظر او، سرنوشت بشریت بستگی به این دارد که آیا آمریکا و چین بتوانند با هم کنار بیایند یا خیر. او معتقد است که به ویژه پیشرفت سریع هوش مصنوعی تنها پنج تا ۱۰ سال به آنها فرصت میدهد تا راهی پیدا کنند.
کیسینجر چند توصیه ابتدایی به رهبران مشتاق دارد: بدون تعارف و جدی مشخص کنید کجا ایستادهاید. در این مرحله، نقطه شروع برای اجتناب از جنگ، تحلیل رفتارهای چین است. بسیاری از متفکران چینی معتقدند آمریکا در یک شیب نزولی قرار دارد و در نتیجه یک تحول تاریخی، در نهایت جای ما را خواهند گرفت.
او معتقد است که رهبری چین از صحبتهای سیاستگذاران غربی درباره نظم جهانی مبتنی بر قواعد خشمگین است. حاکمان چین معامله تحقیرآمیز ارائه شده از سوی غرب یعنی اعطای امتیازات به چین در صورت رفتار درست را توهین میدانند. آنها فکر میکنند که امتیازات حق آنهاست چون یک قدرت در حال ظهور هستند. در واقع، برخی در چین گمان میکنند که آمریکا هرگز با پکن به عنوان یک ابرقدرت رفتار برابر نخواهد داشت و احمقانه است که تصور کنیم چنین چیزی ممکن است.
کیسینجر همچنین نسبت به تفسیر نادرست جاه طلبیهای چین هشدار داده و میگوید: در واشنگتن میگویند چین خواهان سلطه بر جهان است… پاسخ این است که آنها [در چین] میخواهند قدرتمند باشند. آنها به معنای هیتلری به سمت سلطه بر جهان نیستند. آنها به نظم جهانی اینگونه فکر نمیکنند یا هرگز فکر نکردهاند. در آلمان نازی جنگ اجتناب ناپذیر بود زیرا آدولف هیتلر به آن نیاز داشت، اما چین متفاوت است.
او با بسیاری از رهبران چین از جمله مائو تسهتونگ ملاقات کرده و در تعهد ایدئولوژیک آنها تردیدی ندارد، اما معتقد است این تعهد همیشه در سایه حس عمیق منافع کشورشان قرار گرفته است. کیسینجر سیستم چین را بیشتر کنفوسیوسی میداند تا مارکسیستی؛ سیستمی که به رهبران چین میآموزد به حداکثر قدرتی که کشورشان قادر است به آن دست یابند، بیندیشند و به دنبال احترام به دستاوردهایشان باشند. او می گوید: رهبران چینی میخواهند به عنوان تصمیمگیرنده نهایی نظام بینالملل در مورد منافع خود شناخته شوند. اگر آنها به برتری دست یابند، آیا آن را به نقطه تحمیل فرهنگ چینی سوق خواهند داد؟ وی پاسخ پرسش خودش را اینگونه میدهد: من واقعا نمیدانم. غریزه من میگوید پاسخ این پرسش منفی است اما با این حال معتقدم که ما باید این توانایی را در خود ایجاد کنیم که با ترکیبی از «دیپلماسی» و «زور» از به وجود آمدن چنین وضعیتی جلوگیری کنیم.
به عقیده کیسینجر یکی از پاسخهای طبیعی آمریکا به چالش جاهطلبی چین، بررسی آن (جاهطلبی) به عنوان راهی برای شناسایی چگونگی حفظ تعادل بین دو قدرت (چین و آمریکا) است.
کیسینجر معتقد است که یکی دیگر از پاسخهای آمریکا با این چالش فزاینده (جاهطلبی چین)، ایجاد گفت وگوی دائمی بین دو ابرقدرت (چین و آمریکا) است.
وی گفت: چین در تلاش است نقشی جهانی ایفا کند. ما باید در هر مرحله ارزیابی کنیم که آیا مفاهیم نقش استراتژیک (از نظر دو ابرقدرت) با هم سازگار است یا خیر. اگر این مفاهیم با هم سازگار نباشند، بحث زور مطرح خواهد شد.
وی در پاسخ به این پرسش که آیا امکان وجود چین و ایالات متحده بدون تهدید جنگ همه جانبه وجود دارد؟ گفت: فکر میکردم و هنوز هم فکر میکنم که [هست]. اما ما باید از نظر نظامی به اندازه کافی قوی باشیم تا شکست نخوریم.» آزمون فوری، نحوه رفتار چین و آمریکا در مورد تایوان است.
او با یادآوری اولین سفر ریچارد نیکسون، رئیس جمهور اسبق آمریکا به چین در سال ۱۹۷۲ میلادی گفت: تنها مائو صلاحیت مذاکره بر سر جزیره را داشت. هرگاه نیکسون موضوع مشخصی را مطرح میکرد، مائو میگفت”من یک فیلسوف هستم. من با این موضوعات سر و کار ندارم بگذارید ژو [انلای] و کیسینجر در این مورد بحث کنند”. اما وقتی نوبت به تایوان رسید، او خیلی صریح بود. گفت” آنها یکسری ضد انقلاب هستند. ما الان به آنها نیاز نداریم ما می توانیم ۱۰۰ سال صبر کنیم”.
کیسینجر معتقد است که تفاهم ایجاد شده بین نیکسون و مائو تنها پس از ۵۰ سال از ۱۰۰ سال توسط دونالد ترامپ لغو شد. او میخواست با گرفتن امتیاز از چین بر سر تجارت، دست بالا را داشته باشد. در سیاست، دولت بایدن از ترامپ پیروی کرده است، اما با لفاظیهای لیبرال.
او میگوید در مورد تایوان یک جنگ به سبک اوکراین، جزیره را ویران میکند و به دنبال آن اقتصاد جهان را. جنگ همچنین ممکن است چین را دچار آشوب داخلی کرده و تا حدودی عقب نگه دارد. هر رهبر چینی بر ارتباط کشورش با تایوان تاکید کرده است.
کیسینجر راه برون رفت از این بن بست را به تجربه رئیسجمهور گره میزند و میگوید: رئیس جمهور باید با کاهش تنش شروع کند و سپس به تدریج اعتماد به نفس و یک رابطه کاری ایجاد شود. رئیسجمهور آمریکا بهجای فهرست کردن همه نارضایتیها باید به همتای چینیاش بگوید”آقای رئیسجمهور، در حال حاضر دو خطر بزرگ کنونی برای صلح، ما دو نفر هستیم. به این معنا که ما ظرفیت نابودی بشریت را داریم”. گروه کوچکی از مشاوران تشکیل دهد که دسترسی آسان به یکدیگر داشته باشند و بطور ضمنی با هم کار کنند. هیچ یک از طرفین اساساً موضع خود را در مورد تایوان تغییر نمیدهد، اما آمریکا مراقب نحوه استقرار نیروهای خود خواهد بود و سعی میکند این سوء ظن را ایجاد نکند که از استقلال این جزیره حمایت میکند.
توصیه دوم کیسینجر به رهبران مشتاق این است: اهدافی را تعریف کنید که بتوانند افراد را جذب کنند. برای دستیابی به این اهداف، ابزارهای قابل توصیف را بیابید. تایوان اولین منطقه از چندین منطقهای است که ابرقدرتها میتوانند زمینههای مشترک پیدا کنند و ثبات جهانی را تقویت کنند.
در یک سخنرانی اخیر جانت یلن، وزیر خزانه داری آمریکا، پیشنهاد کرد که این موارد باید شامل تغییرات آب و هوا و اقتصاد باشند. کیسینجر در مورد هر دو شک دارد. اگرچه او “طرفدار” اقدام در مورد آب و هوا است، اما تردید دارد که این اقدام بتواند کمک زیادی به ایجاد اعتماد یا کمک به ایجاد تعادل بین دو ابرقدرت کند. در مورد اقتصاد، خطر این است که دستور کار تجارت توسط جنگ طلبانی ربوده شود که اصلاً تمایلی به دادن فضایی برای توسعه به چین ندارند. این نگرش همه یا هیچ، تهدیدی برای جستجوی گستردهتر تنشزدایی است. اگر آمریکا میخواهد راهی برای زندگی با چین پیدا کند، نباید تغییر رژیم را هدف قرار دهد.
کیسینجر میگوید: در هر دیپلماسی ثبات، باید عنصری از جهان قرن نوزدهم وجود داشته باشد و جهان قرن نوزدهم بر این گزاره استوار بود که وجود دولتهایی که با آن مخالفت میکنند مورد بحث نیست.» برخی از آمریکاییها معتقدند که چین شکست خورده، دموکراتیک و صلح آمیز خواهد شد. به عقیده کیسینجر فروپاشی رژیم کمونیستی منجر به یک جنگ داخلی خواهد شد که به درگیری ایدئولوژیک تبدیل شده و تنها به بیثباتی جهانی میافزاید.
او میگوید: به نفع ما نیست که چین را به سمت نابودی سوق دهیم. آمریکا به جای هر کاری، باید اذعان کند که چین منافعی دارد. یک مثال خوب، اوکراین است.
شی جینپینگ، رئیس جمهور چین به تازگی برای اولین بار از زمان حمله روسیه به اوکراین در فوریه سال گذشته، با ولودیمیر زلنسکی، همتای اوکراینی خود تماس گرفت. بسیاری از ناظران تماس شی را رد کرده و آن را یک حرکت توخالی دانستهاند که برای آرام کردن اروپاییها طراحی شده است. زیرا از نزدیک شدن چین به روسیه شکایت دارند. در مقابل، کیسینجر آن را اعلام یک قصد جدی میداند که دیپلماسی پیرامون جنگ را پیچیده میکند، اما ممکن است دقیقاً فرصتی برای ایجاد اعتماد متقابل ابرقدرتها ایجاد کند.
او با محکوم کردن ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه میگوید: این قطعاً یک اشتباه فاجعهبار در قضاوت پوتین بود. اما غرب هم بی تقصیر نیست. من فکر میکنم که تصمیم برای باز گذاشتن عضویت اوکراین در ناتو اشتباه است. این اقدام بیثباتکننده بود، زیرا عمل نکردن به وعده ناتو برای حفاظت، باعث شد که از اوکراین به خوبی دفاع نشود. اکنون وظیفه، پایان دادن به جنگ است بدون اینکه زمینه را برای دور بعدی درگیری فراهم کنیم.
کیسینجر از روسیه میخواهد تا حد امکان از سرزمینهای اوکراین خارج شود. اما به عقیده او واقعیت این است که در صورت هر آتشبسی، روسیه حداقل سواستوپل (بزرگترین شهر کریمه و پایگاه دریایی اصلی روسیه در منطقه دریای سیاه) را حفظ خواهد کرد. چنین توافقی که در آن روسیه برخی از دستاوردها را از دست بدهد اما برخی دیگر را حفظ کند، میتواند هم روسیه و هم اوکراین را ناراضی کند.
به نظر او، این دستور العملی برای رویارویی بعدی است و میگوید: آنچه اروپاییها میگویند، به نظر من، به طرز دیوانهواری خطرناک است. اروپاییها میگویند” ما اوکراین را در ناتو نمیخواهیم، در عوض آنها را مسلح خواهیم کرد و پیشرفتهترین سلاحها را به آنها میدهیم”. نتیجهگیری واضح است، اکنون اوکراین را تا حدی مسلح کردهایم که بهترین کشور مسلح و با کمترین امکانات رهبری استراتژیک در اروپا است. برای برقراری صلح پایدار در اروپا، غرب نیاز به دو جهش دارد. اولین مورد، پیوستن اوکراین به ناتو به عنوان ابزاری برای مهار و همچنین محافظت از آن است. دوم اینکه اروپا برای ایجاد یک مرز شرقی با ثبات، نزدیکی با روسیه را مهندسی میکند. بسیاری از کشورهای غربی بهطور قابلتوجهی از یکی از این اهداف خودداری میکنند. با مشارکت چین، به عنوان متحد روسیه و مخالف ناتو، این کار حتی سختتر خواهد شد. چین منافعی اساسی دارد که روسیه را دست نخورده از جنگ در اوکراین بیرون بیاورد. شی نه تنها شراکتی “بدون محدودیت” با پوتین دارد، بلکه فروپاشی در مسکو با ایجاد خلاء قدرت در آسیای مرکزی که خطر پر شدن با یک “جنگ داخلی از نوع سوریه” را تهدید میکند، چین را دچار مشکل میکند.
کیسینجر معتقد است که پس از تماس شی با زلنسکی، چین ممکن است خود را میانجیگر روسیه و اوکراین کند. او به عنوان یکی از معماران سیاستی که آمریکا و چین را در مقابل اتحاد جماهیر شوروی قرار داد، تردید دارد که چین و روسیه بتوانند به خوبی با یکدیگر همکاری کنند. درست است، آنها نسبت به ایالات متحده ظن مشترک دارند، اما او همچنین معتقد است که آنها یک بیاعتمادی غریزی به یکدیگر دارند.
او میگوید: من هرگز ندیدم یک رهبر روسیه در مورد چین چیز خوبی بگوید. وهرگز یک رهبر چینی را ندیدهام که چیز خوبی در مورد روسیه گفته باشد. آنها متحدان طبیعی نیستند. چینیها برای منافع ملی خود وارد دیپلماسی اوکراین شدهاند. معتقدند اوکراین باید یک کشور مستقل باقی بماند و نسبت به استفاده از سلاحهای هستهای هشدار دادهاند. آنها حتی ممکن است تمایل اوکراین برای پیوستن به ناتو را بپذیرند.
او میگوید: چین این کار را انجام میدهد، زیرا نمیخواهند با آمریکا درگیر شود. آنها تا آنجا که میتوانند نظم جهانی خود را ایجاد میکنند.
به گفته کیسینجر دومین حوزهای که چین و آمریکا نیاز به گفتگو دارند هوش مصنوعی است. او میگوید: ما در همان ابتدای راهیم. حتی کارشناسان هوش مصنوعی نمیدانند که قدرت آن چقدر خواهد بود. هوش مصنوعی ظرف پنج سال به یک عامل کلیدی در امنیت تبدیل خواهد شد.
او پتانسیل مخرب آن را با اختراع چاپ مقایسه میکند، که ایدههایی را گسترش میدهد که در ایجاد جنگهای ویرانگر قرنهای ۱۶ و ۱۷ نقش داشتند و میگوید: هیچ محدودیتی وجود ندارد. هر حریفی ۱۰۰% آسیب پذیر است… [ما] در دنیایی با قدرت تخریب بیسابقه زندگی میکنیم. هوش مصنوعی را نمیتوان لغو کرد. بنابراین، چین و آمریکا باید تا حدی از قدرت خود به عنوان یک عامل بازدارنده استفاده کنند. اما آنها همچنین میتوانند تهدیدی را که ایجاد میکند، محدود کنند، به گونهای که مذاکرات کنترل تسلیحات، تهدید سلاحهای هستهای را محدود میکند.
او میگوید: «من فکر میکنم که باید مبادلاتی را در مورد تأثیر فناوری بر یکدیگر آغاز کنیم. ما باید گامهای کوچکی را به سمت کنترل تسلیحات برداریم، که در آن هر طرف مطالب قابل کنترلی را در مورد تواناییها به دیگری ارائه کند.»
در واقع، او معتقد است که خود مذاکرات میتواند به ایجاد اعتماد متقابل و اعتمادی که ابرقدرتها را قادر میسازد خویشتنداری کنند، کمک کند.
توصیه سوم کیسینجر به رهبران این است که «همه اینها را به اهداف داخلی خود، هر چه که هستند، مرتبط کنید». برای آمریکا، این امر مستلزم یادگیری نحوه عمل گرایی بیشتر، تمرکز بر ویژگیهای رهبری و مهمتر از همه، تجدید فرهنگ سیاسی کشور است.
الگوی کیسینجر برای تفکر عمل گرایانه، هند است. او عملکردی را یادآوری میکند که در آن یکی از مدیران ارشد سابق هند توضیح داد، سیاست خارجی باید بر اساس اتحادهای غیردائمی باشد که با مسائل مرتبط هستند، نه اینکه یک کشور را در ساختارهای چندجانبه بزرگ ببندند.
او اذعان دارد که حقوق بشر مهم است، اما با قرار دادن آنها در قلب سیاست مخالف است. تفاوت بین تحمیل آنها یا گفتن این است که بر روابط تأثیر میگذارند. او میگوید: «ما سعی کردیم [آنها را] در سودان [تحمیل کنیم]». اکنون به سودان نگاه کنید. در واقع، اصرار بر انجام کار درست میتواند بهانهای برای ناتوانی در اندیشیدن به پیامدهای سیاست شود.
کیسینجرمعتقد است افرادی که میخواهند از قدرت برای تغییر جهان استفاده کنند، اغلب ایدهآلیست هستند.
او میگوید: هند وزنه تعادلی اساسی برای قدرت رو به رشد چین است. با این حال، این کشور سابقه بدتری در مورد عدم تحمل مذهبی، سوگیری قضایی و مطبوعات خفه شده دارد.
کیسینجر میگوید: «من فکر میکنم ترامپ و اکنون بایدن [خصومت] را به بالاترین حد خود رساندهاند.» او میترسد که وضعیتی مانند واترگیت منجر به خشونت شود و آمریکا فاقد رهبری باشد. او میگوید: «فکر نمیکنم بایدن بتواند الهامبخش باشد و… من امیدوارم که جمهوریخواهان بتوانند فرد بهتری را پیدا کنند.»
او معتقد است: آمریکا شدیداً به تفکر استراتژیک بلندمدت نیاز دارد. این چالش بزرگ ماست که باید آن را حل کنیم. اگر این کار را نکنیم، پیشبینیهای شکست درست خواهند بود. همه ما باید بپذیریم که در دنیای جدیدی هستیم، هر کاری که انجام دهیم ممکن است اشتباه پیش برود و هیچ تضمینی وجود ندارد. بشریت گامهای بلندی برداشته است. درست است، این پیشرفت اغلب پس از درگیریهای وحشتناک رخ داده است – برای مثال پس از جنگ سی ساله، جنگهای ناپلئونی و جنگ جهانی دوم، اما رقابت بین چین و آمریکا میتواند متفاوت باشد. تاریخ نشان میدهد که وقتی دو قدرت از این نوع با یکدیگر روبرو میشوند، نتیجه عادی، درگیری نظامی است.
کیسینجر میگوید: «اما این یک شرایط عادی نیست، آن هم به دلیل قدرت تخریب متقابل و هوش مصنوعی. من فکر میکنم این امکان وجود دارد که شما بتوانید یک نظم جهانی را بر اساس قوانینی ایجاد کنید که اروپا، چین و هند میتوانند به آن بپیوندند و این بخش خوبی از انسانیت است. بنابراین اگر به عملی بودن آن نگاه کنید، میتواند به خوبی پایان یابد – یا حداقل میتواند بدون فاجعه پایان یابد و ما میتوانیم پیشرفت کنیم. این وظیفه رهبران ابرقدرتهای امروزی است.»
کیسینجر توضیح میدهد: «امانوئل کانت گفت که صلح یا از طریق درک انسانی اتفاق میافتد یا از طریق یک فاجعه. او فکر میکرد که از طریق عقل اتفاق میافتد، اما نمیتوانست آن را تضمین کند. این چیزی است که من کم و بیش فکر میکنم. بنابراین رهبران جهان مسئولیت سنگینی بر عهده دارند. آنها مستلزم واقع گرایی برای رویارویی با خطرات پیش رو هستند. این یک چالش بی سابقه و فرصت عالی است. آینده بشریت به درست کردن آن بستگی دارد.»
منبع: ایسنا